وبگو | آموزش منوی کشویی با ul li و css


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

تاریخ : یک شنبه 27 بهمن 1398
بازدید : 1086
نویسنده : محمدعلی میرزایی

روز سوم محرم

 

1- یوسف از چاه نجات یافت

 

یوسف را برادرانش از روی حسد به چاه انداختند ، جبرئیل امین او را گرفته بر روی سنگی نشاند و به دلجویی او پرداخت ، قافله ای از راه رسید بر سر چاه آمدند تا خود و مرکبشان را سیراب نمایند و به سوی مصر حرکت کنند ، مالک که رئیس قافله بود به غلامش دستور داد دلو را برداشته از چاه آب بکشد ، غلام دلو را به ریسمان بست و به چاه انداخت ، یوسف طناب را باز کرد ، غلام طناب را کشید ولی دلو را ندید هراسان نزد مالک رفت و قضیه را نقل نمود ، مالک بر سر چاه آمد صدا زد ای کسی که دلو را باز کردی جنّی یا انسان ؟ یوسف گفت انسانم که دستخوش ظلم شده ام ، مرا از چاه نجات دهید.

 

مالک طناب محکمی به چاه آویزان کرد و یوسف را از چاه بیرون آورد ، از حال او پرسید ، یوسف جریان را نقل نمود ، برادران که در تعقیب بودند او را نجات یافته دیدند به نزد مالک آمده گفتند او غلامی است که از ما گریخته ، او را به ما پس دهید یا از ما بخرید ، مالک گفت پس نمی دهم ولی خریداری می کنم ، مبلغ ناچیزی به برادران یوسف داد و یوسف را بهمراه برده و به عزیز مصر فروختند.

 

 2- بعضی گویند امروز یوسف از زندان نجات یافت

 

 یوسف به جهت خیانت نکردن به زن عزیز مصر چندین سال زندانی شد و رفیق او یکی آشپز فرعون (خجله) و دیگری شربت دار فرعون (یونا) با او در زندان بودند خوابی دیدند و یوسف تعبیر کرد که یکی را فرعون (لقب پادشاهان مصر بود) به قتل می رساند و دیگری آزاد می شود ولی سفارش کرد بعد از آزادی نزد فرعون یادی از من کن تا از زندان آزاد شوم.

 

شربت دار آزاد شد ولی سفارش یوسف را فراموش کرد ، چندین سال گذشت شبی فرعون خوابی دید و معبّرین تعبیر خوبی نکردند ، شربت دار متذکر یوسف شد و به فرعون گفت من کسی را سراغ دارم که در تعبیر خواب مهارت دارد ، نزد یوسف رفت و بعد از تعبیر خواب توسط یوسف تعبیر را به فرعون رسانید ، فرعون گفت این شخص مرد برجسته و داناست او را نزد من بیاورید ، بنابر این یوسف از زندان آزاد شد.

 

وقتی یوسف در مصر وفات کرد مردم با یکدیگر منازعه می کردند و هر کس می خواست که در محله او دفن شود تا برکت یابد ، آخر در صندوقی از مرمر در نیل دفن کردند و آب را روی آن مرور دادند تا به تمام اهل مصر برسد و در برکت و خیر شریک شوند و موسی موقع خروج از مصر استخوانهایش را برداشت و در نزد پدر خود دفن کرد.

 

مشهور است که مجموع زندان یوسف 12 سال بود 5 سال قبل از ماجرای تعبیر خواب و 7 سال بعد از آن ولی بعضی می گویند مجموعش 7 سال بود. ناگفته نماند کاغذ را آن حضرت بوجود آورده و تا آن زمان به آجر می نوشتند.

 http://eslamdl.loxblog.com

3- ورود عمر سعد به کربلا (61 قمری)

 

سعد بن ابی وقّاص با خاندان رسول اکرم (ص) رابطۀ خوبی نداشت حتی در شورای عمر حق رأی را به عبدالرحمن بن عوف داد و بعد از کشته شدن عثمان به حضرت علی (ع) بیعت نکرد ، پسرش عمر بن سعد راه پدر را در پیش گرفت و با این خاندان که هادی امت بودند میانه نداشت. ابن زیاد به عمر بن سعد ملک ری را داده بود و زمانی که از خبر ورود امام حسین (ع) به عراق مطلع شد قاصدی نزد عمر فرستاد که اول به جنگ با حسین بن علی (ع) برو و او را بکش بعد از آن به جانب شهر ری روانه شو.

 

عمر بن سعد نزد ابن زیاد آمد و گفت مرا عفو نما ، گفت عفو می کنم و ملک ری را از تو می گیرم ، عمر سعد گفت یک شب مهلت بده ، شب فکر کرد و آخرالامر هوای ریاست ری بر او غلبه کرد و تصمیم به جنگ با امام گرفت و روز دیگر نزد ابن زیاد آمد و قتل امام حسین (ع) را عهده دار شد و ابن زیاد با لشکر عظیم او را به کربلا روانه کرد ، روز سوم محرم (61 قمری) وارد کربلا شدند.

 

ابن قولویه در کامل صفحه 74 و طبرسی در احتجاج صفحه 134 به سندهای معتبر از اصبغ بن نباته و غیره نقل کرده اند که روزی حضرت علی (ع) بر منبر کوفه خطبه می خواند و می فرمود که از من بپرسید آنچه می خواهید پیش از آنکه مرا نیابید ، پس به خدا سوگند هر چه سؤال کنید از خبرهای گذشته و آینده به شما خبر می دهم.

 

سعد بن ابی وقاص پدر عمر بن سعد برخاست گفت یا امیرالمؤمنین خبر ده مرا که در سر و ریش من چقدر مو هست ؟ حضرت فرمود که رسول خدا (ص) خبر داده که در بن هر موی تو شیطانی هست که ترا گمراه می کند و در خانۀ تو فرزندی می باشد که فرزند من حسین (ع) را شهید خواهد نمود و اگر خبر دهم عدد موهای ترا باز مرا تصدیق نخواهی کرد لکن به آن خبری که گفتم حقیقت گفتار من ظآهر می شود.

 

ناگفته نماند در آن وقت عمر سعد کودکی بود که تازه راه می رفت ، بعضی می گویند در کربلا تقریبا 25 ساله بود ولی بعضی قائل اند 36 ساله بود . سعد بن ابی وقاص در سال 75 هجری در 74 سالگی مُرد و در بقیع دفن شد.




:: موضوعات مرتبط: محرم , ,
:: برچسب‌ها: رویدادهای ماههای قمری , رویدادهای ماه محرم , روزشمار ماههای قمری , روزشمار ماه محرم ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


با نظرات خود، ما را در پیشرفت وبلاگ یاری کنید








RSS

Powered By
loxblog.Com